حرم رفتن 4 آبان 92
پسرم دیشب شبه خیلی سردی بود اما چون خیلی وقت بود حرم نرفته بودیم گفتیم بریم پابوسه امام رضا خیلی خوب بود و شمام حسابی شیطونی کردیو منم هی باید پشته سرت بدو بدو میکردم که گم نشی توام همش از دستم فرار میکردی که نگیرمت آخرشم میخواستیم بر گردیم آروم نمیشدی که تو کالسکت نمینشستی همش جیغ میزدی آخر سر دیدم دارن جارو برقی میکشن یه جایه دیگه رو به هوایه جارو برقی سرتو شیره مالیدیمو تا هواست به جارو برقی پرت شد مام سریع گذاشتیمت تو کالسکت و توام آروم شدی
اینم عکساش
اینجا محوه تماشایه یه کبوتر بودی که اومده بود تو رواق و داشت برا خودش اینورو اونور میرفت :)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی